داستان زندگی امیرحسین حامدی
سلام. امیرحسین حامدی هستم. میخوام داستان زندگیمو براتون تعریف کنم.
مادرم میگه سه سال اول زندگیت همیشه تو بیمارستان بودی و چون سیستم گوارشیت مشکل داشته همیشه گریه میکردی. من که یادم نمیاد اون زمان رو ولی از مادرم خیلی ممنونم بابت سختیهایی که بخاطر من کشیده. چون از داستانهایی که تعریف کرده متوجه شدم خیلی اذیت شده. البته اینم بگم که من بچه ناخواسته بودم:)
پسر شر و شیطونی بودم و همسایهها از دستم کلافه بودند. تو بچگیم فکر میکردم که اجزا درونی من با دیگران فرق داره و من مثل دیگران نیستم. خلاصه گذشت تا وارد کلاس اول ابتدایی شدم.
مدرسه رو دوست نداشتم و بعد از مدتی خانواده و همکلاسیهام متوجه شدند که یادگیری من خیلی ضعیفه. در واقع من اختلال یادگیری داشتم و بیش فعال هم بودم. همکلاسیهام بهم میگفتن تو خنگی و… و این باعث شد که من از جمعها فرار کنم.
تا چهارم ابتدایی همه درسهارو به زور قبول شدم تا رسیدم به کلاس پنجم. یه معلم خوب باعث شد که به خودم بیام. سرکلاس پنجم اتفاقی برام افتاد که تا به حال تجربش نکرده بودم. معلمم آقای عسگری بخاطر کار کوچیکی که کردم به کل کلاس گفت آقای حامدی رو تشویق کنید. انگار دنیا رو بهم داده بودند. 4 سال بود که چنین چیزی رو تجربه نکرده بودم.
به خودم اومدم. سخت درس خوندم و همون سال شاگرد اول کلاس شدم و این باور در من شکل گرفت که هرکاری رو که بخوام رو میتونم انجام بدم.
تقریبا از بچگیم شروع به کار کردم و سعی کردم روی پای خودم وایسم. از 9 سالگی، گاهی کار میکردم. البته از خانوادم تشکر میکنم که منو سرکار فرستادن. حاصل اون کارها تبدیل شدن به فردی سخت کوش و تلاشگر بود.
انتخاب رشته
درسم خوب شده بود و همه میگفتن برو رشته ریاضی و زمانی که انتخاب رشته کردم مثل حالا نبود که به راحتی بشه از دیگران مشاوره گرفت. گذشت و گذشت و با اطلاعات کمم وارد مکانیک سیالات که زیر شاخه رشته ریاضی بود شدم. من اصلا نمیدونستم که این رشته چیه ولی کمکم علاقههای رشته خودم رو پیدا کردم.
وارد دانشگاه شدم و برای اینکه خرج خوابگاهم رو بدم، چندجا کار میکردم. رستوران، پخش تراکت و کارهای مربوط به سیستمهای سرمایشی و گرمایشی. البته کارهایی که گفتم رو خانوادم نمیدونستن. عکس پایین خوابگاهه:) بچهها موهامو اتو کرده بودن و یه عکس گرفتیم.
همون زمانا بود که تصمیم به کارآموزی گرفتم. ۶ماه مجانی در یه موتورخونه کار کردم. کاری که خیلیا حاضر به انجام دادنش نیستند. زمانی که مهندسها و کارفرماها کار منرو دیدن، در یک مجتمع استخدام شدم. چون مجتمع تازه تاسیس بود تقریبا هیچ کاری نمیکردم و من در یک سال چندین جلد کتاب در حیطههای روانشناسی، سخنرانی و فروش رو مطالعه کردم.
کتابها روی من تاثیر گذاشتند که از کار کارمندی خارج بشم. برگه استعفا خودمرو پر کردم و بعد از یک هفته مدیران ارشد استعفا منرو قبول کردن. بعد از خروجم از کار کارمندی پول زیادی در میاوردم ولی بلد نبودم کجا خرجش کنم. تصویر محل کارمرو در عکس پایین میتونید مشاهده کنید.
مسیر اشتباه زندگی من
اوضاع مالیم خوب بود. هر چیزی که میخواستم رو برای خودم فراهم میکردم. در این زمان داشتم از مسیر زندگی قشنگم دور میشدم. اما تاریکی زندگیم بیحکمت نبود. تاریکیها باعث شدند که به خودم بیام و برای تغییر خودم مصمم باشم.
همونطور که میبینید برای جون خودم هم ارزش قائل نبودم و با سرعت زیادی رانندگی میکردم. درآمد داشتم ولی حال دلم خوب نبود.
انتخاب درست زندگی
میدونستم که دارم مسیر زندگیمو اشتباه میرم. بنابراین به خودم گفتم امیرحسین یهکاری بکن از این اوضاع در بیای. تو افکارم غرق شده بودم. کتابها مجددا به کمک من اومدن. اون زمان داشتم کتاب 7 عادت مرمان موثر رو میخوندم. جملهای خوندم که مسیر زندگیمو تغییر داد.
استفان آر کاوی نوشته بود که خیلی از افراد، نردبون موفقیتشونو به دیوار اشتباهی تکیه میدن و وقتی اون بالا میرسند متوجه میشن که چقدر بیهوده تلاش کردند.
بخاطر دوران ابتداییم که خیلی اذیت شده بودم همیشه دوست داشتم مهارتهای مطالعه و زندگی رو به دیگران آموزش بدم. نمیخواستم افراد دیگه مثل من اذیت بشن و درس و کتاب خوندن رو دوست نداشته باشند. با توجه به رتبههایی که در کنکور اورده بودم و شاگرد اول دانشگاه بودم، میخواستم به کنکوریها کمک کنم رتبه بهتری بیارند و به افراد دیگه جامعه رو کتاب خون کنم.
تصمیم گرفتم کار قبلیمو بذارم کنار. شروع به آموزش مهارتهای مطالعه کنم
یادم میاد زمانی که میخواستم کارمو عوض کنم همه بهم میگفتن:
- دیوونه شدی
- همه دنبال کار میگردن
- چرا میخوای بیای بیرون
- دفترچه بیمه
- امنیت مالی و…
و من متوجه بودم که دیگران این حرفارو میزنن چون درآمدم خوبه و برای کار قبلیم زحمت زیادی کشیده بودم. به جرات میتونم بگم در سن و سال من هیچ کسی به اون جایگاهی که داشتم نرسیده بود.
با شروع کار جدیدم یه تصادف خیلی بد داشتم که توضیحاتشو در کتاب دومم یعنی کتاب قوانین بازی نوشتم. تصادفی که از لحاظ جسمی، مالی، روحی، عاطفی و… بهم آسیب زد. فایل صوتی داستان تصادفم رو اخر همین مطلب میذارم. عکس پایین هم یک روز بعد از اتاق عمل هست که من رفته بودم سمینار آموزشی تا بیشتر از زندگی یاد بگیرم.
کار جدیدمو تا چند وقت مخفی کردم (حتی از خانوادم) دیوانهوار برای هدفم تلاش میکردم. رسید به زمانی که سمینارها و کلاسهای بهارمن رو دیدند و نتایج بچههای کنکوری که ازم تشکر میکردند رو دیدند. دیگه از کار جدیدم خوششون اومد و مشوقم شدند. در این مسیر، سختیهای خیلی زیادی کشیدم که اگر بگم میدونم ناراحت میشید.
شعار مجموعه بهارمن رو از قرآن الهام گرفتم. اونم چیزی نیست جز: زندگی یه بازیه
- کسبوکار یه بازیه
- کنکور یه بازیه
- روابط یه بازیه
- سلامتی و حال خوب یه بازیه
- موفقیت یه بازیه
همه چیز در این دنیا یه بازیه. و هیچ بازی ارزش سخت گرفتن به خود رو نداره. نهایتا میبازیم و از بازیمون یاد میگیریم که دفعه بعدی بهتر بازی کنیم. تازه تو این بازی دست خدا به همراهمونه و یادمون باشه که اگر قوانین بازی رو یاد بگیریم بهتر بازی میکنیم و به موفقیتهایی که میخوایم دست پیدا میکنیم.
از خودم تشکر میکنم که ادامه دادم. باختهای زیادی داشتم، شرایط سختی در بازی داشتم ولی بازی رو ادامه دادم و الان که دارم نتیجه شرکت کنندگان نخبگان و دورههای دیگرو میبینم و احساس غرور میکنم.
البته این فقط بخشی از نتایج دوره هاست. وقتی داستان موفقیت بچههای بهارمن رو میخونم بیشتر از هر زمان دیگهای حالم خوبه… از شما هم میخوام اگر روزی به موفقیت رسیدید داستان خودتونو برای ما بفرستید که در سایت قرار بدیم.
همه داستانهای بچههارو دوست دارم، چند تاشو اینجا میذارم که اگر دوست داشتید شما هم مطالعه کنید و کیف کنید:
فلسفه بهارمن
اسم مجموعه آموزشی که داریم رو گذاشتم بهارمن. چون با یاد گرفتن قوانین این دنیا میتونیم به بهار زندگیمون نزدیک و نزدیکتر بشیم. زمانی که خودمون به بهار زندگیمون نزدیک شدیم، میتونیم کمک کنیم دیگران هم به بهار زندگیشون نزدیکتر بشن. زمانی که به خودمون کمک نکنیم به دیگران هم نمیتونیم. پس اول باید از خودمون شروع کنیم.
اگر خودم رو بهتر نمیکردم، مطمئنا الان این کارها را نمیتوانستم انجام بدم. از خودم ممنونم بخاطر انتخابهایی که چند سال گذشته داشتم. از شما هم میخوام که امروز انتخابهایی کنید که فردا از خودِ الانتون تشکر کنید.
انتخابهای ما خیلی قدرتمنده. در هر جایی که زندگی میکنیم، در هر شرایطی از جامعه، میتونیم با قدرت انتخابهامون زندگی خودمون رو به بهار خودش، نزدیک کنیم. شما هم میتونید به رویاهاتون برسید. رویاهاتونو فراموش نکنید. اونارو زندگی کنید. کافیه خودتون بخواید. مجموعه بهارمن هم رسالتش اینه که به شما کمک کنه…
آماده شروع سفری لذت بخش هستید؟
سفری برای داشتن آرامش و حال خوب تا رسیدن به دستاوردهای بزرگ. در این مسیر نیازی نیست نگران آینده باشیم. چون زندگی فقط یک بازیه. اگر الان خوب بازی کنیم، در نهایت برنده بازی میشیم. در این سفر، هم قدم شما هستم تا تمامی مشکلات را حل کنیم و با حس خوب، برای تحقق رویاهامون گام برداریم.
در سالهای اخیر تمام هدف و رسالت زندگیام این بوده که به آدمها کمک کنم با حال خوب به دستاوردهای بزرگ برسند.
برای موفقیت در کنکور نیازی نیست به افسردگی برسیم
برای موفقیت در کارمون و پول درآوردن نیازی نیست خودمونو اذیت کنیم.
میتونیم با حال خوب و لذت بردن از زندگی به موفقیت تحصیلی و کسبوکار برسیم.
امیدوارم خدا کمکم کنه تا در این سفر بهترین اطلاعات رو در اختیار شما قرار بدم و به خوبی در کنارتون باشم.
برای مطالعه روزمه امیرحسین حامدی و بهارمن کلیک کنید.
12 نظر
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
جالب بود استاد
انشاءالله که موفقیت روزافزون نصیبتون بشه 🙂
سلام عزیز ، امیدوارم حالت عالی باشه ، من نیم ساعت نمیشه که وارد سایتتون شدم اما از همون اول احساس اعتماد داشتم و بدون شک و تردید رفتم کتاب نتیجه 7 برابری رو ثبت سفارش کردم و منتظر میمونم تا کتاب خوبت بدستم برسه ❤️
سلام سجاد عزیزم
خوشحالم که میتونیم بهت خدمت کنیم.
با سایت خوبی آشنا شدی
اینجا شروع اتفاقهای خوبه
بنظرم داستان موفقیت بهارمنیهارو هم مطالعه کن.
موفق باشید.
♥️♥️♥️♥️🍓🍓
عالیییی❤️
شاد و سلامت باشین💜
خیلی عالی
امیدوارم همینطور عالی پیش برید
🤩🤩
بله هرکسی فقط کافیه خودش بخواد وخودش راه درستشو انتخاب کنه و برای رسیدن به هدفش بجنگه
امیدوارم که تاهمیشه همینطور بدرخشید☺
من یمدته که باشما آشناشدم سه تا از دوره هاتون رو هم تهیه کردم
بشدت راضی ام از همهشون ، فوق العاده آید
سلامت باشید دوست خوبم
ممنونم از بازخوردتون
کارتون درسته استاد عزیز😍👏🏼