طنز کنکوری
شوخی و طعن این و آن تا چند ؟
ترس و کابوس امتحان تا چند ؟
غرق بحر تفکرید که چی ؟
بی خودی غصه میخورید که چی ؟
گیرم اصلاً شما به طور مثال
کشکی، از بخت خوش، به فرض محال
زد و شایسته دخول شدید
توی کنکور هم قبول شدید
یا گرفتید با درایت و شانس
مدرک فوق دیپلم، لیسانس
تازه از بعد آن گرفتاری
نوبت رخوت است و بیکاری
بعد مستی، خمار باید بود
هی به دنبال کار باید بود
آنچه داروی دردمندی هاست
صفحات نیازمندی هاست
گر رضایت دهی تو آخر سر
که شوی منشی فلان دفتر
به تو گویند : بعله، دفتر ما
هست محتاج آدمی دانا
آشنا با اتوکد و اکسل
و فری هند و آوت لوک و کورل
باید البته لطف هم بکند
چای هم، بین تایپ، دم بکند
بکشد وانگهی به خوش رویی
هفته ایی یک دوبار جارویی
این که از این، حقوق هم فعلاً
ماهیانه چهارصدهزار تومن!
پس بیایید و عز و جز نکنید
بی خودی هی جلز ولز نکنید
کنکور نیست که! بلای جان است.
باید دویست تا کتاب بچینی دور و برت و خانه را شلوغ کنی اما هیچ کدام از نمونه سوال هایش در آزمون نیاید و سر آزمون حسابی سوپرایز شوی. بد تر از همه این است که نمونه سوالات سال های قبل، پر از سوال های مشابه با کنکورهای قبل تر باشد اما نوبت تو که می رسد طراحان محترم یا عوض می شوند یا سوالات جدیدی کشف می کنند. انگار هر کدام سوال تازه تری بسازد جایزه دارد!
نمی دانند چند هزار طفل معصوم نشسته اند سر جلسه آزمون و قبل از هر سوال، خدایشان را بیش از هر موقعی یاد می کنند و بعد از هرسوال، درودی بر روح پر فتوح طراحان می فرستند…
هنگام ثبت نام برای کنکور، خودت را در اتاق عمل هنگام جراحی تصور می کنی، با دستانی خون آلود، بالای سر بیمار، که صدای ضربان قلبش از دستگاه شنیده می شود، به آن لحظه ای فکر می کنی که از اتاق عمل بیرون می آیی و خانواده بیمار با گریه می افتند دنبالت.
-تورو خدا حالم بچه ام چطور است؟
شما هم همانطور که کلاه جراحی را از سرتان در می آوری، نفسی عمیق می کشی و آرام می گویی: خوشبختانه خطر رفع شد!
سپس با غرور سالن را ترک می کنی.
یک ماه مانده به کنکور که مشغول تست زدن هستی و کمی به ستوه آمده ای، خود را در روپوش سفید پرستاری تصور می کنی که گوشی پزشکی در گوشش، مشغول گرفتن فشار بیماران است و …
اما سرجلسه کنکور که می نشینی در همان هول و وَلای ده بیست سی چهل کردن پاسخ به سوالات، ناچاری خود را منشی همان بیمارستانی فرض کنی که چندماه پیش، جراحش بودی!
جوانان! شب زنده داران!
اگر میخواهید به دانشگاه بیایید، یا باید خیلی خوب بخوانید یا باید خیلی خوب بچلانید. جیب هایتان را عرض می کنم!
خوب بخوانی و خوب پول داشته باشی که نور علی نور است.
خوب بخوانی و خوب پول نداشته باشی هم خیلی غصه نخور، از همین الان قبولی.
خوب نخوانی و خوب پول داشته باشی هم که اصلا مشکلی نیست، صندلی های دانشگاه چشم به راهت اند.
اما امان از لحظه ی تلخ زندگی! آن جا که نه خوب خوانده ای نه خوب پول داری.
فقط می توانی به انداختن یک عکس یادگاری آن هم جلوی در دانشگاه مورد علاقه ات بسنده کنی…
حالا بیایید بگویید ببینم علم بهتر است یا ثروت:/
بهش میگم واسه کنکور خوندی؟
میگه کنکور مگه ۸ نیست . . .
میگم چرا …
میگه ۶ بلند میشم میخونم!!!
«پایان»
نفیسه نصر اصفهانی
1 نظر
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام خانم نفیسه ، خیلی خیلی زیبا و تاثیر گذار و عمیق بود . از مطالعه داستانتون که آموخته از حقیقت و طنز بود لذت بردم . 😍😍😍💛