هوای دانشگاه امیرکبیر
سلام به همه دوستانی که داستان من رو میخونن امیدوارم حالتون خوب خوب باشه.
من مهسا هستم یه کنکوری که سال هاست حال و هوای دانشگاه امیرکبیر رو داره اما درست زمانی که باید بشینه پای درس حال و هواش تغییر میکنه و نمیتونه درس بخونه.
میشه گفت حال روحش خراب میشه و دورش پر از آدمایی میشه که کلاس های جور واجور رفتن و سطحشون از سطح من بیشتره.
صبح ها پامیشدم و کتاب رو برمیداشتم تا بخونم، همه چی برام جالب شده بود بجز درس، حتی ترک دیوار جذابیت خاصی برام داشت. به همین منوال صبح ها شب میشد و دریغ از یک کلمه درس خوندن. اون روزها عذاب وجدان سرتاسر وجودمو میگرفت اما باز نمیتونستم درس بخونم. شبام شده بود کابوس رویاهام و صبح ها شده بود حرف های تو ذهنم که میگفتن مهسا، این روزهایی بود که انتظارشو داشتی این بود تلاش هایی که میخواستی برای هدفت بکنی، چرا اینطوری شدی تو، زود باش پاشو و تکونی بخور.
اینجاها بود که انگار تو جای خودم درجا میزدم و دست از پا درازتر
ولی زمان اینطور نموند یه پادکست هایی از بهارمن دستم رسید که باعث تغییر شد
با پادکست سپاس گزاری بهارمن که درمورد شکرگزاری و این ها بود و البته به کمک کتاب معجزه شکرگزاری اثر راندا برن تونستم خودم رو بپذیرم و درهای لطف الهی به روم باز شد. دیگه خبری از حس های گذشته نبود و پر قدرت تر از قبل شده بودم.
بچه ها شکرگزاری نعمت هایی که داریم باعث میشه احساس خوشنودی بیشتری داشته باشیم. باعث تغییر دید به زندگی میشه، همه چی زیبایی های خاصی به خودش میگیره و این خیلی قشنگ.
البته نه تنها این پادکست بلکه تمام پادکست ها و سمینار های استاد حامدی باعث تغییر من شد.
بچه ها سعی کنید خودتون رو دوست داشته باشید و سختی های این مسیرتون رو تحمل کنید، باور کنید مسیر موفقیت شما با بقیه فرق داره و تو مسیر خودتو داری. به قول آدم بزرگا وقتی فکر موفقیت و جایگاه های بزرگ میفته تو ذهنت یعنی اینکه خدا داره باهات حرف میزنه و مسیر رو بهت نشون میده و فقط منتظر حرکت توهه
پس پاشو و با قدرت تمام شروع کن😎💪
مرسی که داستان منو خوندی❤️
3 نظر
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
موفق باشید ❤️
شاد و سلامت باشین💕
موفق باشی مهساجان 🙂