فرشته کلافه
داستان فرشته کلافه با استاد موفرفریش به بهار رسید:
زمستون سال ۹۹ بود یک ماه مونده بود به عید مث همیشه شب قبلش دیرخوابیده بودم و ظهر ساعت ۱۱ کلافه از خواب بیدار شدم و باز رفتم سراغ گوشی. بعد دوساعت گشتن تو فضای مجازی کلافه تر برگشتم سر درسام تو رشته ای که هیچ علاقه ای بهش نداشتم.
یه چیزی توی دلم میگفت راهت اشتباهه دختر تو هدفت این نبود! زندگیتو پراسترس کردی… واسه چیزایی که هیچ علاقه ای بهش نداری اینجوری به هیچ جایی نمیرسی!!!
با این فکرها دوباره کتابو گرفتم دستم و رفتم تو مجازی تا استرسم کم شه. تو یه کانالی تبلیغ یه آقای موفرفری رو دیدم که میگفت: زندگی سخت نیس فقط باید قوانینش رو مث بازی یاد بگیری. بیا تو پیج من تا بازیشو یادت بدم. اولش گفتم برو بابا اینستا پره ازاین تبلیغات… نمیدونم چی شد که زدم رو سایت شاید از موهای فرفریش خوشم اومد.
اولین جمله ای که دیدم نوشته بود بهار زندگی من شروع کردم به خوندن مقاله ها تاجایی رسید که نفهمیدم کی عید شد تخفیفی بخاطر عید تو دوره سحرخیزی گذاشته بودن به اندازه پول اینترنت بیست روزم بهترین دوره عمرم رو خریدم.
بهار زندگی من از ۱۴۰۰ شروع شد. منی که ساعت ۱۱ بیدار میشدم الان ساعت ۵ بیدارم والان با گرفتن پکیج نخبگان وتند خوانی تصمیم دارم تو رشته مورد علاقم کنکور بدم وبه رسالت زندگیم نزدیک تر بشم…
بهار زندگیتون رو با استاد مو فرفری استارت بزنین🥰
فرشته رمضانی
موفق باشید ❤️
سلام من تو دوره سحر خیزی شرکت داشتم بچه های اون دوره خیلی پرانرژی و هدفمند بودن وهمه موظف بودیم عکس یا فیلم از بیداریمون ویا طلوع خورشید بفرستیم خلاصه جاتون خالی…
سلام وقت بخیر
موفق باشین همیشه💚